○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
💙رفیق اونی نیست که باهاش خوشی💙
💕رفیق اونیه که بدون اون داغونی💔
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
رفیق اونیه که هیچ وقت از
گوش کردن به حرفای 👄چرتت 😒خسته نشه😇
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یه چیزایـــــــی
رو نباید از دست داد💖
مثـــــــــل
دوســــــــت واقـــــــعــــــــــی💕
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
💚💙💜رفـــــــــــــــــیــــــــــــــــق💙💜💚
😊ارزشش خیــــــــــــــــــلــــــــی بیشتر از این حرفاست 😊
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
😍رفـــــــــیـــــــق😍
💕کسیه که با اون جرات می کنی خودت باشی💕
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
یادتــــــــــه😆
زیر گنبد کبود
دو تا رفقق بودیم و کلی حسود👭
تقصیر اون حسودا بود که الان ما شدیم
یکی بود یکی نبود ....
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
توی دنیا دوستای خوب محدودن ...😐
ولی دوستای خوب یه دنیا نا محدودن...😍
*~*****◄►******~*
دوستی مثل یه کتابه 📚 چند ثانیه طول میکشه که اتیش بگیره...🔥💔
ولی سالها طول میکشه تا نوشته بشه...
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
رسم رفاقت اینه
که با رفیق پیر شی👵
نه که وسط راه از رفیق سیر شی😦😮
*~*****◄►******~*
رفـــــــــــیــــــــــــق اونیه که بلندت میکنه وقتی افتادی....💙
دنبالت میگرده وقتی گم شدی....💜
بیدارت کنه وقتی خوابی💚
نزدیکت باشه وقتی بهش احتیاج داری....💗
باهات بخنده😂
گریه کنه😭
ارزو کنه 🙏
بجنگه😡
و در عوض هیچی نخواد بغیر از خود تــــــــــــــو💕
💕بــــــــــه ایـــــــــــــن مــــیــــــــگــــــــن رفــــــــــــیــــــــــــــق😊💕
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
یکی بود یکی نبود
این داستان زندگی ماست، همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود، در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن، با هم ساختن
برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،دیگری هم بود
همه با هم بودند، و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم از دارایی، از آبرو، از هستی
انگار که بودنمان وابسته نبود دیگریست هیچ کس نمیداند، جز ما
هیچ کس نمی فهمد جز ما و آن کس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن. و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم هنر نبودن دیگری
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یکی بود یکی نبود
من بودم و او بود و اعتماد
ما بودیم و پیمان و قسم
با هم نبودیم اما بودیم با هم
معصوم بود معصومیت نبود
ما بودیم و حرفهای نگفته ی زیبا ،رازهای پنهانِ پیدا
او من می شد ؛ من اومی شدم
نقشها را بازیچه کرده بودیم
قرار رفتنمان شد آخر بودن
تا آخر بودن قرار گذاشته بودیم اما
حیف
حقیقت نبود بینمان
دل بازی بهانه ی یافتن حقیقت
حقیقت آمد ؛ زشت بود
قصر ظاهر اعتماد فرو ریخت
حبابی بر آب بود
حرمت هم با آن شکسته شد
معصومیت از دست رفت
من هم شکستم
او هم
از هم گسستیم و گسسته شد حرمت
حالا
یکی هست یکی نیست
یکی ماند یکی نماند
یکی شکست یکی
من دلتنگ روزهای بیخبری و سادگی
او ماند و من رفتم
این روزها دلم برای همه چیز تنگ شده
خودم هم نمی دانم چه می خواهم
فقط می دانم دلم تنگ شده
شاید برای تو باشد
اگر تو می دانی
بیا
شاید خوب شدم
یکی بود یکی نبود .
همیشه همین بوده . یکی بود، یکی نبود .
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن .
با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی .
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری ......
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
دکترعلی شریعتی